کاغذی میانه‌ی رگبار


آن من که می‌رود

۳ مطلب در دی ۱۳۹۶ ثبت شده است

عفو عمومی

یه گروه کنارم نشستن، با صدای بلند حرف میزنن، می‌خندن و ...

الان دیگه میدونم نباید بر این اساس آدما رو قضاوت کنم. ولی فکر میکردم چرا از آدمای اینجوری بدم میومد؟

به خاطر کل نگری بوده فک کنم‌. رفتار این آدما برام آزاردهنده بوده، چون اکثر مواقع هم خلوتم رو به هم میزدن. در اثر کل‌نگری اون رفتار رو به کل آدمای اون شکلی تعمیم دادم.

هرچند رفتار این بغلیا دیگه واقعا غیر قابل تحمله. پاشم برم.

۰۵ دی ۹۶ ، ۱۴:۴۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Sichefute

همانجا، مثل هیچوقت

این چند روز رو ننوشتم. دیدار نسبتا یهویی چهارشنبه،  شب یلدای فوق‌العاده‌‌ی پنج‌شنبه، شروع کسل جمعه و پایان قشنگش و دیدار پیش روی امروز. دیدار آخر تا مدت نسبتا طولانی.

امشب موقتا همه چیز متوقف خواهد شد. بی‌ایده‌ای از اینکه تهش چی میشه، ‌‌و بی تصوری از اینکه این مدت چگونه خواهد گذشت. احتمالا سخت، ولی لازم برای هر دومون.

استتوس: منتظر دیدار در تنها گوشه‌ی دلپذیر دانشگاه.

۰۲ دی ۹۶ ، ۱۲:۴۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Sichefute

چرکنویس مغز

شاید هدف باید این باشه که از این غارهای تاریک در بیای، ولی نه فقط اینکه برسی به نور بیرون. اونجا دیگه اون غارها پست و تلخ و دور به نظر میان، و مسیر غارها هم یکی نیست که بخوای طناب بذاری پشت سرت. یه بطری آب بندازی برا اونایی که از اونجا رد میشن.

قرار شد به ارزشهام فک کنم. یه چیزی یادم اومد که همیشه مهم بوده برام. عدم جزمیت، فکر مشترک بدون پیش فرض. زیبایی فلسفه هم همین بوده.

داستان همون بطری آب میشه تو این قضیه؟

۰۱ دی ۹۶ ، ۱۵:۴۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Sichefute