کاغذی میانه‌ی رگبار


آن من که می‌رود

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عکس» ثبت شده است

آلومینیوم ثانی

1-از بالای سرم یه صدایی اومد کاملا شبیه در بالکن رو به حیاط پشتی. همونقدر تیز و کشدار. صدای اذان مسجد و گرمی آفتاب و نشستن وسط خاک و گیاه باعث شد بدون یه لحظه تردید بالا رو نگاه کنم و ببینم کی اومده رو بالکن. ولی طبیعتا چیزی جز آسمون دود گرفته و ساختمون دانشکده ندیدم. مسلمان نشنود کافر نبیند چنین ضد حالی. قشنگ معلومه چقدر زور شرایط محیطی به حافظه میچربه.

2-شنبه هفته پیش، یعنی 17 بهمن، حوالی ساعت 4. توضیحش بمونه برا یه پست دیگه.

----------

ادامه مطلب...
۲۶ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Sichefute

nost-without-algia

کلی چیز که باید بهشون فکر کنم، کلی تصمیم که باید بگیرم، کلی کار که باید انجام بدم، و من از همه ی اینها به شراب کتاب پناه برده ام۱.


سه روز پیش دستنوشته هایی پیدا کردم(اگرچه گم نشده بودند) از سال ۸۶ (+یکی از ۸۵ و یکی دوتا از ۸۸) که تنها خاطرات مکتوب من در تمام عمر بودند. قبل از خوندن تصور میکردم شرم آور بودنشون منو از نوشتن در اینجا دلسرد میکنه. اما انگیزه ام رو بیشتر کردند. نه به این دلیل که شرم آور نبودند [:دی] ، به این خاطر که واقعا چیزهایی از گذشته رو (شاید حتی بی ارزش) به یادم میاوردند که نیاز به یادآوریشون داشتم. [اگر از تلاش مذبوحانه برای ثبت آمار بارشهای جوی و ... صرف نظر کنیم.] و با اینکه جالب نبودند [مگه الان تو چیزایی که مینویسم چه خبره که انتظار بره ۸ سال پیش جذاب باشن؟!] بودنشون بهتر از نبودنشونه.

تو اتاق سابق( و انباری فعلی) چیزهای دیگه ای هم پیدا کردم که پر از خاطره بودند اما درد نداشتند و این هم عجیبه و هم کمی ترسناک.چنان که افتد و دانی.

پ.ن.۱.در راستای خودروانشناسی، شاید جدا علت کتابخونتر شدنم در یکسال اخیر همین باشه+موسیقی

پ.ن.۲.استتوس:در تنها گوشه دلپذیر دانشگاه، به صرف نسخه اکستندد هابیت:نبرد پنج سپاه و هات چاکلت. در حال تحمل درد IBS ناشی از گرمای این تنها نوشیدنی گرم دلپذیر.

پ.ن.۳.ریدینگ استتوس:دنیای قشنگ نو، حدود ۶۵٪. هیچ قضاوتی رو مکتوب نمیکنم که با پایان کتاب خلافش ثابت بشه. با این حال تا حدود ۵۰٪ خیلی به کتاب مطمئن تر بودم.

ادامه مطلب...
۰۵ آبان ۹۴ ، ۱۰:۰۲ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Sichefute