و دیشب حرف زدیم. خیلی.
بزرگترین حسرتم اینه که نمیشه مرورش کرد. برخلاف همیشه که مکتوب بود.
نمیدونم از چی بنویسم. چیزهای زیادی روشن شد. و چیزهای زیادی هم نه.
همچنان نمیدونم تهش چی میشه. «همهچی به من بستگی داره»؟
ولی قشنگ بود دیشب. زیاد. ازینا که موقع برگشت تو اتوبوس بیدلیل لبخند میزنی.