دیروز جشن تولد مجموعه بود. فوران برون‌گرایی!

به این درجه‌ی حداقلی از مدارا رسیده‌م که با برون‌گرایی مشکل نداشته باشم. اما تظاهر به بودنش، خب انرژی میبره.

بعد از تولد حالم خیلی بد بود، نمیدونم از ناسازگاری جو بود، از تعرض به حریم شخصی، از دیدن روی خارج از خلوت بعضی از دیگران یا از نامه‌ی شخصی‌سازی نشده!

بعدش کلی حرف زدیم که شاید بشوره و ببره. طبیعتا نه در مورد همه‌ی علل احتمالی. اما نشست و نبرد. این فکر رو تقویت کرد که همه‌چیز باید به تنهایی حل شه. 


وای از این ترس که این همه تفاوت در ظاهر، همتایی در درون نداشته باشن. که کاستی‌های بیرون از درون جبران نشن.