یه سوالی که همیشه با دیدن شکست‌عشقی‌خورده ها برام ایجاد میشه اینه که ملت چجوری اینقد سریع عشقشونو پیدا میکنن،عاشق میشن، شکست عشقی میخورن و بعدش عشق بعدی رو پیدا میکنن؟ کثرت اونا نشون میده که احتمالا ایراد از منه، ولی باز هم این ریت بالا توجیه نمیشه. احساس میکنم اولشو یکم شل میگیرن. یعنی تا کیس بالقوه‌ای میبینن تبدیل به بالفعلش میکنن، در حالی که زمان و حسن رفتار باید این تبدیل رو انجام بده، چیزی که در تنها تجربه‌ی عشقی من دقیقا رعایت شده، مخصوصا زمان. بعد 4 سال از آشناییمون اتفاق افتاد.

اولا که دانشجو شده بودم، به خاطر بعد زمان و مکان و توصیه‌ی پیشکسوتان سوار BRT میشدم. تا مدتها هم تنها مسیر رفت و آمدم خونه تا دانشگاه و برعکس بود. کم کم این آشنایی و مشکل همیشگی برخورد نزدیک(که باید در موردش یه بار صحبت کنم) باعث شد تو هر مسیری که ممکن بود از  BRT استفاده کنم. این استفاده‌ی اجباری در مسیر دانشگاه و ترجیح غیرارادی در مسیرهای دیگه کاری کرد که تو این 4 سال به ندرت با چیز دیگه‌ای جابجا بشم. گذشت و گذشت تا تابستون امسال، یه ماه خاطره‌ی خوب با غروبای دم افطار و گوش کردن دیار مهر و سرزمین خورشید و خوندن راز فال ورق و .. تو اتوبوسهای خط 7. اولین بار بود که مفهوم خوش گذروندن تو اتوبوس رو درک کردم. تا اون زمان حتی موسیقی گوش کردن تو اتوبوس رو هم به صورت "که چی؟" میدیدم. چه حال بدی بود آخر اون یه ماه وقتی که مجبور بودم از خط 7 دوباره به خط 10 برگردم که هیچ جذابیتی نداشت. تو این 6ماه سعی میکردم هروقت که شد گریز بزنم به خط 7 و اون حال خوش رو دوباره تجربه کنم. کنارش سعی میکردم تو خط 10 هم تجربیات مشابه رو پیاده کنم. چقدر اپرای مولانا و هم‌آواز پرستوهای آه و این اواخر خداوندان اسرار رو تو ترافیک اول خط گوش کردم! کم کم کتاب خوندن هم به برنامه‌های خط 10 اضافه شد. همه‌ی اینها برای مسیر برگشت بود، چون تو مسیر رفت پیدا کردن جای مناسب برای سرپا موندن هم نشونه‌ی خوش شانسی بود.

اما الان چهار روز پشت سر همه که موقع رفتن هم اتوبوس خالی گیرم میاد.دوتاش هم ازین صندلی‌سبزهای جدید دوست داشتنی بود. کلی خوش گذشت تو این مدت. امروز تو ترمینال که قدم میزدم فهمیدم یه جور خاصی به اتوبوسها نگاه میکنم. یکی تو شرکت ازم پرسید سریعترین مسیر برا ونک کدومه و من هم بدون ذره‌ای تردید خط 7 رو پیشنهاد کردم. یه نفر دیگه یه مسیر دیگه رو پیشنهاد میداد و تمام مدتی که حرف میزد به این فکر میکردم که این مسیری که داره میگه که اتوبوس نداره. یادم نبود برا بقیه پیش‌فرض اتوبوس تو انتخاب مسیر وجود نداره. پیشنهاد من به شدت توسط سوال کننده از جهت سرعتش زیر سوال رفت و یک آن میخواستم باهاش برخورد فیزیکی کنم. فهمیدم که غیرتی شدم و بعدش به نکته‌ای پی بردم.

البته تا الان مشخص شده که منظورم چیه، خیلی هم مسخره به نظر میاد، اما من عاشق BRT شدم.

پ.ن.1. در باب حدسی که در انتهای پست  قبلی زده بودم، فرضیه‌ی قشنگی بود اما توضیح ساده‌تر و منطقی‌تری براش وجود داشت به نام تگرگ که صبح امروز به اثبات رسید. اولش حدس میزدم تگرگه اما باریدنشون خیلی شبیه بارون بود.

پ.ن.2.امروز هم نشد راجع به اون یه سری چیز حرف بزنم.فقط این رو بگم که الان شرایط خیلی straightforwardه. فقط انجام دادن میخواد و اگه این فرصت هم از دست بره حماقتم رو به بهترین نحو ممکن به اثبات خواهم رسوند.