مدت نسبتا زیادی میشه که تنها زندگی کردن رو تجربه کردم، کم هم نبوده تعداد شب و روزهایی که بدون دیدن حتی یه نفر سپری شد، اما امشب فهمیدم که اونا چقدر عادی بودن، و امشب و چند شب پیش رو چقدر غریب.
این دو سه شب قراره در تنها جایی تنها باشم که از تنهایی برام دوست داشتنی تر بوده، و هیچوقت توش تنها نبودم.1 همین تفاوت باعث میشه که اون تنهاییها در برابرش یکم سرسری و بچگانه به نظر بیان. تنها همنشینانم چند تن از خویشاوندان دور و نزدیک دایناسورها خواهند بود.
پ.ن.1.خیلی عجیبه که تا حالا پیش نیومده بود.
پ.ن.2.توبه شکن.
پ.ن.3.استتوس: دلپذیرترین گوشه ی دلپذیرترین مکان دنیا، محل ارسال اولین پست + صدای غروب و صدای اذون.