چند ساله که خیلی کم خواب میبینم، اکثر چیزایی هم که میدیدم یه بازتاب صرف، احمقانه و مشوش از اتفاقات روزانه بود و تنها کارکردشون اینکه اطلاعات غلط وارد ذهنم کنن. بعضیاشون اینقدر غیرخیالی بودن که بعد چند وقت میفهمیدم این چیزی که فک میکردم اتفاق افتاده رو تو خواب دیدم.
دیشب، در واقع چند ساعت پیش، بعد مدتها یه خواب قشنگ دیدم. خوابم یه ترکیبی از اتفاقات شرکت، زوتوپیا که دیشب دیدم۱ و بازیهای کامپپبوتری بود. مثل همه ی خوابها مکانها با هم ترکیب شده بودن. مسابقه تو بازی کامپیوتری شروع میشد و به در پشتی شرکت ختم میشد.
درسته که تو خواب هم اون تپه ها و دشتها و ساحلها واقعی نبودن و تو بازی دیده میشدن، اما هرچی که بود ذهنم اونا رو ساخته بود. ذهنی که اون تصاویر رو میتونه خلق کنه رو تا حالا دستکم میگرفتم.۲
یعنی دیدن این خواب از آسودگی تکمیل شدن پازل حداقل دو سال آینده است؟۳
پ.ن.1.خوب بود انصافا.
پ.ن.2.دیروز این وبلاگ فوق العاده رو میخوندم و بعید نیست در رها شدن تخیلم از این همه غل و زنجیری که این سالها بهش زدم موثر بوده باشه.ایدون باد.
پ.ن.3. بله. دیروز اونچه که در بقعه امکان گذاشته بودم محقق شد.دست بر قضا باز هم "هیچی" شدم، به قول بیل شنکلی.