یه سال پیش بود؟ وقتی که سر کار حرف از این میشد که یکی تخصصیتر بره سمت فلان کار و ته دلم میگفتم چی میشه اون یه نفر من باشم، اما جراتشو نداشتم حتی پیش خودم بلندتر فکر کنم؟

دو سال پیش بود؟ وقتی اولین بار نمیدونم از کجا و چجوری، یهو، فهمیدم همچین رشته‌ای هم هست؛ به دور از دست بودن چنین تغییر بزرگی فک میکردم و آرزوی محال تحققش؟

بهار پارسال-۹۴- بود؟ وقتی که اون ایمیل احمقانه-اوج پیگیریم- رو از سر استیصال زده بودم که حداقل تکلیف تابستون مشخص بشه؟

پاییز پارسال بود؟ وقتی که اون همه تردید سر انتخاب نهایی بود و از هیچ چیز مطمئن نبودم؟

عید امسال بود؟ که جرات نمیکردم به ثمربخش بودن دست و پا زدن هرچند اندکم امیدوار باشم، که مبادا بعدا به این امید احمقانه بخندم؟

خب بعد چی باعث شد که به وضعیت فعلی برسم؟ نه که به موجود بهتری تبدیل شده باشم (که نشدم) ، اینکه چرا رویاهایی که هر کدوم در زمان خودشون محال به نظر میرسیدن تحقق پیدا کردن؟

برا رسیدن بهشون تلاش کردم و سختی کشیدم؟ اونقدر موجود خوبی بودم که بهم عطا شد؟ خوشحال میشدم اگر هر کدوم از این دوتا درست بودن اما متاسفانه در درست نبودنشون تردیدی نیست. شاید تلاش میکنم اما اونقدر خوشبختم(یا بدبخت؟) که حسش نمیکنم و اذیت نمیشم؟(بگذریم از این سوال بزرگ که اصلا تلاش مفیدی وجود داره یا نه)

یا ... نکنه در ازای همه اینها دارم چیزایی رو از دست میدم که متوجه‌شون نیستم؟