کاغذی میانه‌ی رگبار


آن من که می‌رود

۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

نزدیک دوست

بعد مدتها یکنواختی دیروز خواستم یکم خوشحالی فرهنگی ایجاد کنم. برنامه اول کتابفروشی بود. نزدیک یه ساعت بین قفسه ها قدم زدم و هرکدومو که خواستم خوندم. هیچ کدوم از اونایی که دنبال شون بودم پیدا نشد. بهترین قسمتش آلبوم طراحیهای هابیت بود که  ۵ دقیقه نوازشش کردم :'(
تهش که نمیشد دست خالی برم بیرون دلمو زدم به دریا و گفتم مرگ یه بار شیون هم یه بار. جزء از کل گرفتم با دموقراضه. فقط نمیدونم اینهمه کتاب نخونده رو چه کنم.
برنامه دوم هم سینما بود. چون گزینه‌ی دیگه‌ای نبود وارکرفت دیدم.جدا از داستان و بازیهای یکم مسخره نبد نبود.
نکته‌ی جالبی در مورد سنت داشت. اینکه سنتها چطور واکنشهای جامعه‌اش رو قابل پیش‌بینی و قابل اعتماد میکنه. و نکته اصلی در احساس روانی مثبتیه که عمل به سنت ایجاد میکنه، چیزی که قانون فاقدشه. وقتی در دوئل شرافت یه غریبه جنگ‌سالارشون رو کشت، با احترام راه رو براش باز کردن، و حداقل بخشی از خشم و نفرتشون در اجرای همین سنت و رضایتی که از دنباله‌روی پدران بودن بدست میاد از بین رفت. تامل بیشتری میطلبد.

یه قشنگی دیگه‌ی این روزها نامه‌نگاری مجازی شبانه با «آدمیه که دست کم بعضی از لغات تو را می فهمد و کلید کلمات تو بر قفل نگاهش یا لبهایش کارگر می افتد.» طولانی نوشتن و مدت طولانی منتظر جواب طولانی بودن، لذت فوق‌العاده ای داره.

پ.ن.۱.به نقل از سهندنامه
پ.ن.۲.فک کنم کمی سرما خوردم :(
پ.ن.۳.تو هفته اخیر تو mk چندبار ازم به عنوان کسی که خوش سلیقه است نظر پرسیده شد. شاید زیاد هم خوش‌سلیقه نباشم، اما در کل اینکه کارت رو جوری انجام بدی که این تصور رو ایجاد کنه حس خیلی خوبی داره.
پ.ن.۴.کلی کار تو تابستون باید انجام میدادم که هیچکدومو انجام ندادم. باید برا چند هفته باقی مونده یه فکر جدی بکنم.
پ.ن.۵. رستوران آخر جهان تموم شد. دارم دموقراضه میخونم فعلا.
۲۹ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۵۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Sichefute

غار گالوم

قرار نبود تابستون این شکلی بشه. ناتینگ تو دو، جاست پسینگ ترو

زندگی خالیه، یا ادامه بقاست یا کار. واسه همین چیزی نیست که اینجا بنویسم. وقتمو پر کردم که هرز نره، اما فقط وقتای قشنگم پر شد. هرزه ها سر جاشه هنوز.

هیچی نیست، از چی بگم؟


پ.ن. تو هم که دیگه نیومدی. اونقدر احمق باشم که از دوره تناوب دو ماهه‌ امیدوار باشم ۳ شهریور بیای؟

۲۲ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Sichefute

چوگان و سکان

میشه دو حکمران رو تا وقتی سرکش یکسانی در برابرشون نایستاده قیاس کرد؟


به داستان تار-منلدور فکر میکردم، و اینکه چجوری پسر و وارثش علیرغم میل و فرمانش به دریا میرفت و در نهایت با رضایت تخت و تاج رو  بهش واگذار کرد. فکر میکردم اگر تار-منلدور حاکم مقتدرتری بود میتونست مانع تحقق اراده فرزندش بشه؟ یا مقتدرترین حاکم هم در شرایطی چشم امید به فرمانبرداری سرکش داره و برای مهارش کاری از دستش ساخته نیست؟


همیشه این رو به عنوان حقیقت میپذیزفتم که ما با زبان فکر میکنیم و قدرت تفکرمون محدود به زبانه، اما الان که میخواستم اینو بنویسم بهش شک کردم.

فکری که هنوز به زبان نیومده یجوری سیاله. انگار بی بعده اما در ابعاد زبان هم جا نمیگیره. نمیدونم، یا این فکر غلطه و یا زبان(همونطوری که ازش انتظار میره) اجازه خیانت با به زبون آوردنشو نمیده.


پ.ن.در وطن به همراهی باران

۰۸ مرداد ۹۵ ، ۱۵:۴۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Sichefute