«در هر جمعی، چند نفری هستند که به اصطلاح «مجلسگردانی» میکنند. حرف میزنند، سؤال میپرسند، بحث میکنند و سر و صدا راه میاندازند. اما در کنار آنها، چند نفری هم پیدا میشوند که ترجیح میدهند در حاشیه بمانند و لب به سخن باز نکنند. درونگرایانی که مشغول خیالها و گشتزنیهای ذهنی خودشانند و انگیزهای برای معاشرت یا مبارزه با دیگران ندارند.»
«او استدلال میکند که فرهنگ آمریکایی، و درکل جهان غرب، برونگرایی را میستاید. کلاسهای درس و محیطهای کارْ پیرامون آنهایی طراحی شدهاند که میتوانند در میان سروصدا و ازدحام دفاترِ پلان باز و توفانهای فکر برای مشارکت همه، موفق باشند. در همین حال درونگرایی «جایی میان سرخوردگی و آسیبشناسی» قرار میگیرد، چیزی که باید در راه رسیدن به یک خویشتن بهتر، بر آن فائق آمد.»
«درونگراییْ آدمی را بهسمت درون، به جهان افکار و احساسات هدایت میکند، درحالیکه برونگرایی رو بهسوی بیرون دارد، بهسوی انسانها و فعالیتها. درونگراها برای بازیابی توانشان به تنهایی نیاز دارند؛ برونگراها توان مورد نیازشان را از معاشرت میگیرند. »
«در آن سخنرانی، او داستانی تعریف کرد دربارۀ رفتن به اردوی تابستانی بهعنوان یک نُه سالۀ درونگرا، با چمدانی پر از کتاب و انتظاری شادمانه برای همان جنس معاشرتی که در خانه به آن عادت داشت: مقدار زیادی مطالعۀ دستهجمعی در سکوت، همراه با «گرمای حضور فیزیکی» دیگرانی که در نزدیکیاند، در حین «پرسهزنی دوروبَر سرزمین هیجانانگیز درون ذهن خودت.» اما اردو چنین نبود -بیشتر شبیهِ «یک مهمانی آبجوخوری بود منتهی بدون هیچ الکلی»- و کین چمدان را حتی باز نکرد. او گفت اولین بار نبود که «این پیام را دریافت کردم... که باید سعی کنم خودم را برونگراتر جا بزنم.»
«پَت ویدرز، قائممقام ارشد و رئیس منابع انسانیِ لینکدین، تماشای سخنرانی تِد کین را به یاد میآورد و اینکه فکر کرد «این منم.» سالها پیش، وقتی تازه رئیس شده بود، مجبور شده بود به اعضای تیمش توضیح بدهد که چرا برای گپزدن در آشپزخانه نمیایستد، چرا ناهار را تنها صرف میکند، و اینکه درِ بستۀ دفترش به این معنا نیست که آنها را دوست ندارد یا قدمشان روی چشم نیست.»
از اینجا.