از دور صدای اذون میاد و از یکی از حیاطهای همسایه، جیک جیک مداوم یه جوجه.
حدود یه ماه پیش، مادرش برای یه لحظه، برای اولین و آخرین بار لمسش کرده و زیر پرش گرفته. بعد چند روز، سه هفته تو گرمای یکنواختی که خیلی استانداردتر از گرمای پر مادرش بوده اما حتی از سوز لحظه هایی که مادر برا خوردن آب و دونه پا میشده سردتر بوده منتظر نشسته. خیلی که خوش شانس بوده باشه بعد بیرون اومدن از تخم تو یه سطل پر از رنگ فرو نکردنش و الان رنگ نخودی چندین نسل تیره روزی رو روی پراش داره. شاید اینجوری یکم بیشتر عمر کنه.
باید مادری کردن اون موجود دوپا برای جوجه هاشو دیده باشی تا بفهمی این صدا چقدر غم انگیزه.